دو راهب و یک دختر زیبا
تابلو روان تابلو LEDي فلاشر تابلو ثابت قاب تابلو روان تابلو پلكسي نوري
✿✿✿ توی مارپله ی زندگی ، مهره نباش که هر چی گفتن بگی باشه ! تاس باش که هر چی گفتی بگن باشه ✿

دو راهب ویک دختر زیبا

 

دو راهبدر مسیر زیارت خود ، به قسمت کم عمق رودخانه ای رسیدند.

لبرودخانه ، دختر زیبائی را دیدند که لباس گرانقیمتی به تن داشت.

از آنجائیکه ساحل رودخانه مرتفع بود و آن دختر خانم هم نمیخواست هنگام عبور لباسش آسیب ببیند، منتظر ایستاده بود .

 

یکی ازراهبها بدون مقدمه رفت و خانوم را سوارکولش کرد.

سپس او رااز عرض رودخانه عبور داد و طرف دیگر روی قسمت خشک ساحل پائین گذاشت .

راهبها بهراهشان ادامه دادند.

 

اما راهبدومی یک ساعت میشد که هی شکایت میکرد : ” مطمئنا این کار درستی نبود ، تو با یهخانم تماس داشتی ، نمیدونی که در حال عبادت و زیارت هستیم ؟ این عملت درست بر عکسدستورات بود ؟ “

 

و ادامهداد : ” تو چطور بخودت این اجازه رو دادی که بر خلاف قوانین رفتار کنی ؟ “

 

راهبی کهخانم رو به این طرف رودخونه آورده بود ، سکوت میکرد ، اما دیگر تحملش طاق شد

و جوابداد:” من اون خانوم رو یه ساعت میشه زمین گذاشتم اما تو چرا هنوز داری اون رو توذهنت حمل میکنی ؟! “



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: 1 / 10 / 1389برچسب:,
ارسال توسط محسن