کار تیمی
تابلو روان تابلو LEDي فلاشر تابلو ثابت قاب تابلو روان تابلو پلكسي نوري
✿✿✿ توی مارپله ی زندگی ، مهره نباش که هر چی گفتن بگی باشه ! تاس باش که هر چی گفتی بگن باشه ✿

کار تیمی

باران به شدت می بارید و مرد اتومبیل خود را در جاده به پیش می راند، ناگهان تعادل اتومبیل به هم خورد و از نرده های کنار جاده به سمت خارج منحرف شد.
از شانس خوبش، ماشین صدمه ای ندید اما لاستیک های آن داخل گل و لای گیر کرد و راننده هر چه سعی نمود نتوانست اتومبیل را از گل بیرون بکشد.
به ناچار زیر باران از ماشین پیاده شد و به سمت مزرعه مجاور دوید و در زد. کشاورز پیر که داشت کنار اجاق استراحت می کرد به آرومی اومد دم در.
راننده ماجرا رو شرح داد و ازش درخواست کمک کرد.
پیرمرد گفت که ممکنه از دستش کاری بر نیاد، اما اضافه کرد: "بذار ببینم فردریک چی کار می تونه برات بکنه."
لذا با هم به سمت طویله رفتند و کشاورز افسار یه قاطر پیر رو گرفت و با زور اونو کشید بیرون. وقتی راننده شکل و قیافه قاطر رو دید، باورش نشد که این حیوون پیر و نحیف بتونه کمکش کنه، اما چه می شد کرد، در اون شرایط سخت به امتحانش می ارزید.
با هم به کنار جاده رفتند و کشاورز یک سر طناب را به اتومبیل بست و سر دیگرش را محکم چفت کرد دور شونه های فردریک یا همون قاطر و سپس با زدن ضربه به پشت قاطر داد زد: "یالا فردریک، هری، تام، پل، فردریک، تام، هری، پل... یالا همگی با هم سعیتون رو بکنین... آهان فقط یک کم دیگه، یه کم دیگه... آفرین! موفق شدین!"
راننده با ناباوری دید که قاطر پیرموفق شد اتومیبل رو از گل بیرون بکشه.
با خوشحالی زائد الوصفی از کشاورز تشکر کرد و در حین خداحافظی ازش پرسید:
"هنوز هم نمی تونم باور کنم که این حیوون پیر موفق شده باشه... هر چی هست زیر سر اون اسامی دیگه است، نکنه یه جادویی در کاره؟!"
کشاورز پاسخ داد: "ببین عزیزم، جادویی در کار نیست."
این کار رو کردم تا حیوون باور کنه عضو یه گروهه و داره یک کار تیمی می کنه، آخه می دونی... قاطر من کوره!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: 18 / 11 / 1389برچسب:,
ارسال توسط محسن